سرگذشت آنا لیندا از دانمارک
آنا لیندا یک زن اهل دانمارک است که در سال 1966 میلادی به دنیا آمده است. هنگامی که کودکی بیش نبوده همراه خانوادهاش به کانادا و از آنجا به نیویورک مهاجرت میکند. او مدرک فوق لیسانسش را از دانشگاه «مک گیل» در مونترال کانادا گرفته است و از آن موقع تا به الان یا برای تحصیل و یا برای کار مشغول مسافرت به نقاط مختلف جهان است.
از سال 1997 که برای آموختن زبان عربی به قاهره سفر کردم، سفرم برای شناختن ادیان مختلف نیز شروع شد. هنگامی که در قاهره بودم یکی از دوستانم انجیلی را که شامل عهد قدیم و جدید بود، به من هدیه کرد. از این هدیه خیلی خوشحال شدم، چون واقعاً احساس میکردم که به عنوان یک مسیحی باید از ماهیت انجیل و آنچه در آن نگاشته شده است، آگاهی یابم. من یک پروتستان بودم و با این مذهب رشد کرده بودم، اما هیچ وقت به تثلیث عقیده نداشتهام. هرگز حضرت مریم را به عنوان مادر خدا و یا حضرت عیسی را به عنوان پسر خدا قبول نداشتهام.
همچنین به این عقیده که حضرت عیسی به خاطر ادای کفارۀ گناهان دیگر انسانها به صلیب آویخته شده است، معتقد نبودم. مگر میشود او که پیامبری از جانب خدا بوده است، به هنگام به صلیب کشیده شدن، طبق عقاید مسیحیان به خدا بگوید: «خدایا! خدایا! چرا از من روی گردان شدی».! با این حال من هم همانند هم کیشانم طوری تربیت شده بودم که با اسلام و مسلمانان دشمنی داشته باشم. قبل از اینکه به قاهره سفر کنم، از عربها نیز بدم میآمد. البته پیش زمینۀ ذهنیای که از قبل در مورد اعراب داشتم، در این مورد بی تأثیر نبود؛ مثلاً در فیلمهایی که است، تماماً اعراب را تروریست، اصول گرا و ظالم نسبت به حقوق زنان و هچنین کودن نشان میدهند.
در سال 1998 به دانشگاه دمشق رفتم تا تحصیلاتم را در آنجا ادامه بدهم. اینجا بود که برای اولین بار انجیل را بطور کامل مطالعه کردم و در حین مطالعه نکاتی را که برایم سؤال برانگیز بود، یادداشت میکردم. وقتی از خواندن انجیل فارغ شدم و به یاددشتهایم مراجعه کردم، متوجه نتاقضات عجیبی در انجیل شدم یا خیلی از مسائلی که در شأن یک کتب آسمانی نبود. مانند قرار دادن صفات خداوند در انسان و یا بی احترامی به پیامبران به پیامبران بزرگی همچون نوح، لوط وداوود و... (علیهم السلام) که در بسیاری از موارد در مورد آنها قصههایی دور از ذهن وجود دارد.
بعد از خواندن انجیل سعی کردم کتاب تورات را هم بخوانم. چند بار سعی کردم نسخهای کامل از تلمود یهودیان را نیز به دست بیاورم، اما فائدهای نداشت، زیرا یهودیان کسی را به دینشان دعوت نمیکنند. پس از آن چند مدتی را در بررسی مذهب بودایی گذراندم، ولی خیلی زود آن را کنار گذاشتم. چون دیدم آنها به خدا، خالق آسمانها و زمین اعتقادی ندارند، درحالی که من به خدا اعتقاد داشتم.
در سال 1999 در دمشق به برای کار در یکی از سفارت خانهها دعوت شدم و در سال 2000 با شوهرم «مهنّد» آشنا شدم. او مهندس بود و چون او را انسان با اخلاقی دیدم، با او ازدواج کردم. در زندگی شخصیام آدمهای خوب وبد زیادی را دیدهام، اعم از مسلمان، بودایی، هندو و مسیحی. قبل از اینکه مسلمان شوم هر وقت با افراد مسلمانی برخورد یا ملاقات داشتم، آنها را نمایندۀ دینشان میپنداشتم و سؤالاتم را از آنها میپرسیدم. از هر یک جوابی میشنیدم و عجیب اینکه هرکدام خود را دانای کل میپنداشت، ولی بعدها به اشتباه بودن برخی از آن پاسخها پی بردم. هیچ کس در جواب سؤالاتم «نمیدانم» یا «مطمئن نیستم» را بر زبان نمیآورد و این از نظر من اشتباه محض است. بعد از ساعتها گفتگو با شوهرم مهنّد در مورد اسلام بسیاری از گرههای کوری که در ذهنم راجع به اسلام وجود داشت، گشوده شد.
در رمضان سال 2002 از مهنّد خواستم قرآن خواندن به زبان عربی را به من بیاموزد. او با اینکه در شبانه روز وقت کمی داشت، اما بلافصله پذیرفت. من توانستم قرآن را به زبان اصلی و به کمک ترجمۀ آن، بخوانم. بعد از اینکه خواندن قرآن را به پایان رساندم به فکر فرو رفتم. چقدر این کتاب زیبا، علمی و توأم با لطف و رحمت است، و دیدم برعکس آنچه که مستشرقین در مورد اسلام نوشتهاند، در قرآن از مقام زن تجلیل شده است.
مستشرقین قرآن را از روی غرض ترجمه میکنند و دین اسلام را به عنوان دینی که سلبیات (نقاط ضعف) آن از ایجابیات (نقاط قوت و مثبت)آن بیشتر است، معرفی میکنند. قرآن کتابی است که در آن از فضا، وراثت، زمین شناسی، پیدایش زندگی وخلقت انسان سخن گفته شده است در حالی که بعضی از این علوم در این اواخر مطرح شدهاند واین خود باعث اعجاب است. چطور ممکن است پیامبری اُمی و درس نخواندهقبل از هزار و چهارصد سال پیش، چنین کتاب با عظمت و پر محتوایی را به امتش هدیه کرده باشد، اما در فراگیری آن کوتاهی میکنیم. ابتدا با خود فکر میکردم شاید علمای عرب که در آن دوران سرآمد بودند، در نوشتن این کتاب به پیامبر کمک کرده باشند. اما بعد از مطالعهای عمیقتر متوجه شدم که انقلاب علمی مسلمانان بعد از ظهور اسلام و در زمان خلفا شکل گرفته است. در بهار سال 2003 فرصتی دست داد تا با یکی از عزیزترین دوستانم که ایسلندی است، ملاقات کنم. او مسلمان بود و به من توصیه کرد تا قرآن را با ترجمۀ انگلیسی روان که توسط «عبدالله یوسف علی» ترجمه شده است، مطالعه کنم.
بعد از انکه این ترجمه را به دست آوردم، آن را با نسخۀ عربی آن مطالعه کردم. در ماه می همان سال دوباره دوست ایسلندیام به ملاقاتم آمد و به مدت دو هفته میهمانم بود. در این مدت حداکثر گفتگوهای ما حول محور قرآن کریم میچرخید. در آخر متوجه شدم که ما در یک مورد با هم اتفاق نظر داریم و آن چیزی بود که من مدتها در رؤیای تحقق آن بودم، و آن ترجمۀ قرآن به زبان ایسلندی بود. ما با همدیگر قرار گذاشتیم که خودمان آستینها را بالا بزنیم واین پروژه و کار بزرگ را شروع کنیم. و ما از همان روز کارمان را شروع کردیم. چیزی از این امر نگذشته بود که به شوهرم گفتم میخواهم رسماً مسلمان شوم. شوهرم از من خواست تا در این مورد شتابزده عمل نکنم، بلکه حسابی فکر تا یک وقت پشیمان نشوم. او به من گوشزد کرد که با پذیرش اسلام رفتار مردم با من عوض خواهد شد، و اینکه اطرافیانم مسخرهام خواهند کرد.
از همه مهمتر خانواده و دوستانم را از دست خواهم داد. اما من به این چیزها اهمیتی ندادم، بلکه عقیده داشتم این یک امر خصوصی و مربوط به خودم است وهیچ احدی حق دخالت در آن را ندارد. من به خودم افتخار میکردم که میخواهم مسلمان شوم، چون این امر بعد از سالها تحقیق و تجربه در ادیان مسیحیت و یهودیت و آئین هندوئیسم و بودایی، سرانجام به اسلام ختم شده بود. من به مرحلهای از ایمان رسیده بودم که مطمئن بودم اسلام دین بر حق است. هیچگاه خاطره اولین اذانی را که در قاهره شنیدم، فراموش نمیکنم. آن لحظه در پوست خود نمیگنجیدم واشکهایم یکی پس از دیگری از چشمانم فرو میچکید.
چقدر زیباست که انسان با صدای اذان فجر از خواب برخیزد. هرگاه قرآن را میخوانم در وجودم رخنه میکند، حتی به گریه میافتم. باید اعتراف کنم که هیچ کتاب دیگری همچون قرآن اینقدر در من تأثیر نگذاشته است چه برسد که با خواندن آن به گریه بیفتم. این کتاب بزرگ آسمانی را هر چه بیشتر میخوانم، بهتر آن را درک میکنم. کتابی است که فهم و دانش مرا افزایش داده است. بعد از مسلمان شدنم بی صبرانه منتظر سفر حج بودم. به لطف خداوند دوستان مسلمان بیشتری در جستجوهای اینترنتی پیدا کردم. هنگام جستجو در اینترنت به یک سایت اسلامی ایسلندی با آدرس www.islam.is برخوردم و بلافاصله با سردبیر سایت مکاتبه کردم و توانستم در اوایل سال 2004 مقالهای تحت عنوان «اسلام در ایسلند» به این سایت ارسال کنم. بعد از آن این مقاله را برای دولت عربستان سعودی ارسال کردم و در آن پیشنهاد ترجمۀ قرآن کریم از عربی به ایسلندی را مطرح کردم.
اکنون تعداد ما به سه نفر رسیده است که در کار ترجمۀ قرآن به زبان ایسلندی نهایت تلاش خود را صرف میکنیم. به هر حال این مقصدی بود که بعد از سی وشش سال تحقیق و تفحص در امور ادیان به آن رسیدهام، هرچند این پایان راه نیست بلکه ابتدای راه برای سفر به سوی نور میباشد.
نظرات شما عزیزان:
برچسبها: اسلاممسلمان شدنآنا لیند